فرهنگ امروز/ علی ولیاللهی:
وقتی در لحظات آخر بازیهای همزمان گروه H مسابقات، ژاپن با وجود شکست یک بر صفر مقابل لهستان، به نظر از نتیجه راضی بود و علاقهای به حمله نشان نمیداد و از آن طرف سنگالیها مقابل کلمبیا حسابی به صرافت افتاده بودند که گل خورده را جبران کنند، اتفاق عجیبی در راه بود. بیخیالی ژاپنیها و به آب و آتش زدن سنگال در حالی جو دو بازی در چند دقیقه آخر را تحت تاثیر قرار داد که وقتی به جدول این گروه نگاه میکردیم، دو تیم ژاپن و سنگال را مساوی در همهچیز میدیدیم. هر دو تیم سه بازی، چهار امتیاز، چهار گل زده، چهار گل خورده، تفاضل صفر، با نتیجه مساوی در بازی رو در رو. اما یکی صعودکننده به مرحله بعد و دیگری حذف شده. اتفاقی که برای اولینبار در تاریخ جام جهانی رخ داد و سودش به ژاپن رسید و ترکشش در بدن سنگال فرو رفت، تاثیر کارتهای زرد و قرمز در ردهبندی تیمها در جدول مسابقات بود. ساموراییها با دو کارت زرد کمتر نسبت به حریف، در شرایط برابر توانستند جواز صعود به دور حذفی را به دست آورند و در واقع یکی از عجیبترین صعودهای تاریخ را رقم زدند؛ صعودی اخلاقگرایانه.
صعود به دور بعد، فارغ از برد و باخت و گل زده و گل خورده، بر اساس تعداد کارت زرد و قرمز که مستقیما به مساله تعداد خطا و خشونت ورزی در زمین بازی برمیگردد، میتواند موضوع جالبی برای پیگیری اخلاقیات باشد. البته اگر بپذیریم که کارتهای اخطار و اخراج در بازی نمود رفتار اخلاقی یا غیراخلاقی بازیکنان است. این فرض خیلی هم دور از ذهن نیست. چرا که بارها و بارها در حین تماشای بازی با کلماتی از قبیل حرکت غیراخلاقی یا ناشایست فلان بازیکن که با کارت داور جریمه شد، یا رفتار جوانمردانه یا چیزهایی از این دست برخورد داشتهایم. حتی وجود جایزهای نسبتا صوری و نمادین به اسم جام اخلاق یا کاپ بازی جوانمردانه در مسابقات ورزشی مختلف هم در همین راستاست. جایزهای که معیارش در فوتبال تعداد کارت که یک عنصر قابل شمارش است در نظر گرفته میشود. جامی که معمولا به تیمهای بازنده میرسد. همه اینها به این معنی بود که حضور اخلاقیات در ورزش نه تنها خیلی مهم نیست، بلکه با الصاقش به تیمهای نتیجه نگرفته تبدیل به یک ضدارزش شده. جوری که ما به شوخی به هر آدم بازندهای عنوان برنده کاپ اخلاق را نسبت میدهیم، در روابطمان به این نتیجه رسیدیم که باید گرگ باشیم تا برنده شویم و آدمهای خوب همیشه محکوم به شکست هستند.
صعود ژاپن به مرحله بعدی جام جهانی با تعداد کارت زرد کمتر، شاید نقطه عطفی باشد بر تاریخ اخلاقیات در دنیا. اگر سری به گذشته بزنیم، متوجه میشویم که اخلاقیات بخش مهمی از نظریه هر فیلسوفی را به خودش اختصاص داده. حتی کسانی آمدهاند که عنوانشان فیلسوف اخلاق است. همینطور ادیان بخش مهمی از آموزههای خود را صرف تعلیم اخلاقیات کردهاند. اما شاید تا همین اواخر، اخلاقیات چیزی بیشتر از یک فرآیند ذهنی نبوده. مثلا یونانیان باستان مثل سقراط و افلاطون اخلاق را در حوزه تفکر جستوجو میکردند. «سپردن زندگی به دست خرد و اندیشه و انجام فعالیت به بهترین وجه، تحت رهبری عقل». این تعریفی است که افلاطون از اخلاق ارایه میدهد. از خوب بودن. شمشیر خوب، شمشیری است که شمشیر بودن را به بهترین شکل ممکن ارایه میدهد. انسان خوب هم انسانی است که انسان بودن را به بهترین شکل ممکن انجام دهد. خوب بودن از نظر افلاطون این شکلی است. چیزی تقریبا شبیه به معلمش سقراط که با مبنا قرار دادن عقل و خرد، در مقابل نسبیگرایی اخلاقی سوفسطاییان مقاومت میکرد. نتیجه تفکر اخلاقی در نظر این فیلسوفان این بود که جامعه بهتری داشته باشیم. یک دین مدنی. هرچند آنها همیشه نتوانستند با معیار قرار دادن عقل و خرد قضاوت اخلاقی درستی داشته باشند.
بعدها با آمدن دین و تاثیرش در جامعه، آموزههای اخلاقی و کارکردش متفاوت شد. بحث فضیلت و عقوبت و پاداش در جایی غیر از این دنیا نوع جدیدی از اخلاقگرایی به وجود آورد. اگر کسی به تو بدی کرد، به او خوبی کن، حتی اگر کسی نفهمد و نبیند چون خدا شاهد است و در زندگی اخروی پاداش این خوبی را دریافت میکنی. از آن طرف در بین فلاسفه نیز این نوع اخلاقگرایی طرفدار داشت. یکی ازاین فیلسوفان امانوئل کانت است که بحث اخلاق وظیفهگرایانه را مطرح میکند؛ اخلاقی که در آن نتیجه مهم نیست. بلکه صرف انجام عمل اخلاقی اهمیت دارد. از نظر کانت، تکلیف به معنای ضرورت عمل کردن از سر احترام به قانون است. این طرز تفکر تا بدان جا پیش رفت که فروید، در جملهای در کتاب تمدن و ملالتهای آن نوشت: من فکر میکنم تا زمانی که فضیلت در همین دنیا پاداش نداشته باشد، موعظه اخلاق بیهوده است. به بیان سادهتر فروید اخلاقیاتی را میپسندید که پاداش و عقوبتش الساعه از راه برسد. همزمان نظریهپردازی در انگلیس ظهور کرد که نظریاتش در باب اخلاق بهشدت فراگیر شد، جرمی بنتهام؛ شخصی که سودگرایی اخلاقی را مطرح کرد.
شاید به نظر بیهوده برسد که صعود یک تیم در جام جهانی را بخواهیم به این همه نظریه در باب اخلاق ربط دهیم و ملغمهای درست کنیم که نه سر دارد نه ته. اما توجه به یک نکته شاید بتواند مسیر اصلی این نوشته را مشخص کند. اینکه ما چرا باید به اخلاقیات پایبند باشیم؟ سود پایبندی به اخلاقیات کجاست؟ اخلاق چیزی متفاوت از قانون است. یا لااقل میتوان گفت که قانون نمیتواند بطور کامل اخلاقیات را پوشش دهد. مثلا قانون به شما اجازه میدهد که هنگام عبور از سر یک خیابان فرعی برای ماشینی که میخواهد وارد اصلی شود توقف نکنید. حتی وقتی او میخواهد به زور خارج شود. حق با شماست. اگر بزنید به ماشین شخص مقابل او مقصر است. اما شاید بهتر باشد که نگه دارید تا او برود، بعد شما حرکت کنید. این اخلاقی است که نتیجه گراست. به شما میگوید به جای اینکه دردسرهای تصادف را تحمل کنید و وقت خودتان را هدر دهید، به جای اینکه در آن منطقه ترافیک درست کنید و برای سایرین مزاحمت، میتوانید مساله را با یک نیش ترمز ساده حل کنید. قرار نیست شما به خاطر ترمز کردنتان به بهشت بروید، بلکه صرفا این کار باعث لذت میشود چون معطل نشدن زجرآور است و در رفتن از معطل شدن لذتآفرین.
اتفاقی که در جام جهانی رخ داده یک محل ارجاع عالی برای بحثهای نظری اخلاق است. تیمی که کمتر کارت زرد گرفته به مرحله بعد میرود. چه کسی قبل از این به کارت زرد اهمیت میداد؟ محرومیت یک بازیکن نهایت چیزی بود که میتوانست اتفاق بیفتد. تازه اگر بازیکن میدانست محروم نمیشود ممکن بود که دست به خطایی بزند که جریمهاش یک کارت زرد تعیین شده. یعنی حد اخلاقیات را تغییر دادن. یعنی حالا که محروم نمیشوم میتوانم یک خطای دیگر بکنم. میتوانم یک جا وسط زمین جلوی حمله حریف را بگیرم. اسمش خطای حرفهای است. اما با قانون جدید ماجرا متفاوت از گذشته شده. دیگر یک بازیکن که نه، تمام تیم باید حواسشان به هر خطایی که میکنند باشد. مساله سر محرومیت یک بازیکن نیست، مساله سر یک ضربه کاشته نیست، مساله سر نبردن کاپ اخلاق نیست، مساله سر صعود یا عدم صعود از گروه در جام جهانی است. چیزی که همه برایش سر و دست میشکنند مربوط شده به اخلاقیات. حالاست که عمل به اخلاقیات سودمندی خودش را نشان میدهد. جرمی بنتهام میگوید اگر قانون میخواهد هر چه بیشتر به اخلاقیات نزدیک شود باید هنگام وضع قوانین به نتیجه آن توجه شود. نتیجه مهم است در عمل اخلاقی. آن کاری که انجام میدهی به چه نتیجهای میرسد. اگر باعث لذت میشود پس عملی اخلاقی است و آن قانون خوب است. هرچقدر آدمهای بیشتری لذت ببرند اخلاقیتر است و کاری که موجب درد و غصه شود، غیر اخلاقی.
بعد از صعود ژاپن کارت زرد گرفتن و خطا در فوتبال را میتوان به مثابه یک امر اخلاقی در نظر گرفت. خطا نکردن و آرام بازی کردن ژاپنیها نتیجهاش شد صعود و خوشحالی و پایکوبی و لذت میلیونها ژاپنی و خشن و بیمحابا بازی کردن سنگالیها نتیجهاش شد حذف و حسرت میلیونها نفر از مردم سنگال. دیگر نه خبری از بهشت و جهنم است، نه احترام انتزاعی به قوانین، نه عقل و خرد. بازیکنان فوتبال در همین دنیا و در فوتبال از داشتن فضیلت سود میبرند. همهچیز بسیار مادی و قابل اندازهگیری است. اخلاق غایتگرایانه میتواند تا مدتها با ارجاع دادن به صعود ژاپن، خودش را از سایر اخلاقگراییها متمایز کند.
روزنامه اعتماد
نظر شما